پاک کن برداشتم دیشب ولی
پاک کردم هرچه را من
غیرعشق
پاک کردم دردوهجروغربت و
دلخوشی هایی هر آنچه
غیرعشق
مشق من شد خط خطی من بازهم
پاک کردم جمله ها را
غیرعشق
عاقبت درصفحه کاغذ نماند
جز کلام ماندگاری
غیرعشق
صبح شد رفتم به سوی مدرسه
زنگ خورد، آن زنگ اول
زنگ عشق
بازهم خانم معلم آمد و
مشق ها را دید با
لبخند عشق
روی مشق من کشید یک خط سرخ
خط سرخ روشن
زیبای عشق
باز برمن خنده زد یعنی جوان
مانده ای بد جور در
سودای عشق
من زجا برخواستم بی اختیار
گفت :بنشین ای تو
خاطر خوای عشق
عاقبت شد زنگ تفریح و
شکست
عینک خانم معلم
پای عشق
روی سطح این دلم ردی نماند
جز نشان شیشه از
مینای عشق


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها