محو جمال یارم ومحتاج یک نگاه
جز عشق وی به دلم نیست هیچگاه
ترسم عنایتی نکند از کرم به من
بر من که بنده ام به درش صبح وشامگاه
یا از دمش بمیرم ویا زنده از می اش
وآنگه به ره درآیم از این در به خانقاه
کردم خطا وجرم فزون وامید هست
یکجا ببخشدم زکرم زین همه گناه
لعل لبش که دید ونشد مست جام وی
یعنی که ناظمی نکند هیچ اشتباه


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها