سودای جام این دل دیوانه می کند
راهش جدا زمسجد وبتخانه می کند
با واعظان شهر به مجلس نمی رود
ترک ریا و مسند و حنانه می کند
درکش قدح که موسم رسوایی آمده
کو آنکه باده در می و پیمانه می کند
کو آن  بتی که قسم پیمانه می کند
هشدار وقت را که تباهی تمام شد
شاهد زغیب رو سوی میخانه می کند
الحق چه مسندی ست تبانی عقل ودل
کان هر کدام کار حکیمانه می کند
پرکن پیاله عقل ببین کارگر شده
پیش آر می که مصدر جانانه می کند
(ناظم) به عیش کوش وزمستی حذر نکن
این جام وباده لطف کریمانه می کند


 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها