اشکم در آمده زغمت دیده تر کنم
یا اینکه حس عاشقی به ترا بیشتر کنم
من رابسوی خویش کشاندی ولاجرم
بگزاریم به خویش که حس  خطر کنم
اینجا برابرم تو ببین بسته راهها
چندان که هیچ نمانده ضرر کنم
در اضطراب مانده دلم، گریه ام ببین
حالم خراب وترسم از در گذر کنم
پیمان شکن نبوده ام ازچه تو راندی ام
شاید قرار بوده ترا دربدر کنم
دستت به دست من ،که رهایت نمی کنم
حتی اگر ضرر زهمین بیشتر کنم
از کوی تو نمی روم از فرط عاشقی
حتی اگر بمیرم وقصد سفرکنم
روز نخست عهد من وتو میان ما
ترسیم کرد آنچه به ملک بشر کنم


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها