ساقی بیار باده وجان را جلا بده
شاهد ،خبر ز عالم بالا به ما بده
رفتم زدست یک دو قدح باده پیش آر
یا جرعه‌ ساغری ز نبیذ بلا بده
با مدعی سخن زرنجش دوران نمی کنم
وز دوست رقعه ای به من بی نوا بده
ما را دگر نمانده  تباهی ننگ ونام
جامی  عیان مکرر و دور ازخفا بده
در دور عمر گر  به فنا رفت کیش ما
در مسلک حبیب  تو حال دعا بده
عمرم همه به بوالهوسی طی شد ای زعیم
دستم بگیر و اذن شهادت مرا بده
آتش به اختیار نبودیم و نیستیم
فرصت به اختیار به میل و وفا بده
دور زمان اگر نوشت به خامه فراق را
عاشق بمان و تن تو به اجبار ما بده
ابرو گره مکن ، غم خود راخفا مکن
فاش وعیان تو راز دلت برملا بده
تیر از کمان ابروی خود می نزن بزن
بهر وفا دعای جوشن دفع بلا بده
من را بس است دگر هجر واشتیاق
ساقی مرا شبی شراب می ربنا بده


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها