بده ساقی دمی جامی از آن مخمور مستانه
از آن جامی که می سازد مرا از خویش بیگانه
بده کامی مرا آخر از آن مجنون نما افیون
که می سوزد دلم از غم زهجر روی پروانه
بیا جانم بگیر آخر که من شرمنده وعاصی
شدم از هجر روی گل چو بلبل مست و دیوانه
طریق دیگرم بنما که یابم گنج پنهانی
روم راهی که امیدی بیابم اندر این خانه
بنوشم جرعه ای زآن می ،همان جام سعادت پی
که امید شب و روزم شده محبوب بتخانه
سعادت یافتی آخر چو این پیک سروش آمد
تبسم کن براین (ناظم)شدی واصل به جانانه


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها