ای تو چون شمعی ومن باشم ترا پروانه ای
من همه سرمست از عشق تو چون فرزانه ای
دل به عشقت مبتلا،اما جفا کاری چرا؟
ای که دربزم دل ما ساقی میخانه ای
در میان عاشقان ای دل غریبی می کنی
ای که در این انجمن با عشق ما همخانه ای
گفتم از فرهاد پرسم راه ورسم عاشقی
گفت شیرین بامن مجنون مگر دیوانه ای
بی جهت از ساغر ومی گفتم ای آرام جان
عذر خواهم زین سخن چون نور این کاشانه ای
جان (ناظم)باش عاشق همچو لیلی و چو مجنون
عاشقی کن روز و شب تا گویمت مستانه ای


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها