یک اربعین نشستم و تنهاگریستم
در خویشتن شکستم و آنجا گریستم
غوطه زدم به خون خود از تیر اشتیاق
آنجا میان معرکه  هرجا گریستم
با حال مضطرب به تمنای وصل تو
با حال زار، بیدل وشیدا گریستم
گفتی می آیی وچوکه دیدم نیامدی
گریان شدم، حزین وسراپا گریستم
دلخوش به وصل بودم وایام عاشقی
از درد این فراق زغمها گریستم
موی سپید و حال نزارم بیا ببین
با حسرتی به دل به تماشا گریستم
با آنکه سوختم زغم ودرد اشتیاق
با اشتیاق از کشاکش دنیا گریستم
لبخند می زنم که نفهمد کسی که من
در بند غصه ماندم و حاشا گریستم
من دلخوشم به یاد همه خاطرات تو
با یاد خاطرات تو شب را گریستم
من راضی ام به آنکه تو لبخند می زنی
سارای من بخند منم که چو دارا گریستم
پایان نمی رسد غم امروز عشق  ما
آخر من از نخست ز فردا گریستم



 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها